تجربه شکست همانقدر که آزاردهنده است؛ میتواند سازنده هم باشد.
دانشآموز که بودم امکان نداشت بعد از بیرون آمدن از جلسه امتحان به سراغ کتابم بروم و مطلبی که در آن اشکال داشتم را چک کنم تا حداقل دوباره مرتکب همان اشتباه نشوم. حتی در جمع افرادی که راجع به سؤالات امتحان صحبت میکردند نمیرفتم.
ترجیح میدادم به لذت رهایی از آزمون بپردازم و بازی کنم. انگار مفهومی بهنام تجربه شکست برایم معنا نداشت هنوز!
بزرگتر که شدم فهمیدم اگر در زندگی متوجه اشتباهت نشوی و از یک موضوع دوبار آسیب ببینی، درد و رنج ناشی از ضربه دوباره غیرقابل تحمل خواهدبود و در بعضی موقعیتها غیرقابل بازگشت!
شروع کار
شهریورماه 96 بود و من خوشحال از شروع همکاری با شرکتی بودم که محیط آن را خیلی باز و قابل پیشرفت میدیدم. شرکتی که حاضر به سرمایهگذاری در پروژهای بود که مشخصا مدل درآمدی نداشت و بیشتر کمک به اکوسیستم استارتاپی استان بود. قرار بر ایجاد فضای کاراشتراکی بود و من با همه وجود برای آن قدم بر میداشتم.
ما خانهای قدیمی را تبدیل به محیطی کردیم که هرفردی از دیدن آن لذت میبرد.
به عنوان یک دختر در تمامی مراحل اجرایی آن مشارکت داشتم. صبح و شب و تعطیلات و غیرتعطیلات برایم بیمعنا بود. البته که تیم فوقالعادهای در کنارم بود و در برخی از این مراحل به من کمک میکردند. شرکت هم در هزینهها دست من را بازگذاشتهبود تا پیشرفت امور بیشتر شود و خود حامی مالی تمامی این برنامهها بود.
تمام توانمندیام را بهکار گرفتهبودم و در کنار امور اجرایی و طراحی و نقاشی و تمیزکاری و چیدمان فضا از برنامههای برندینگ و پیشرفت هم غافل نبودم. فضای کار اشتراکی خودمان را در نمایشگاه الکامپ کرمان معرفی کرده و فضایی حمایتی را نیز برای دیگر استارتاپها در نظر گرفتیم.
حتی ایدههایی را که از قبل در ذهن داشتم را اینجا پیاده کردم. استارتاپگرایند را با تغییر نام در کرمان شروع کردم و گسترش دادم و حتی نام آن را با نام فضای کار اشتراکی همگام نمودم تا در برندینگ مؤثر باشد.
احساس خطر
در کنار تمامی این تلاشها متأسفانه من هیچ قرارداد اولیهای اختصاصا راجع به این موضوع عقد نکردهبودم و صرفا کارمند معمولی این شرکت بودم.
مثلا اگر تا ساعت 10 شب برای برنامهریزی، ارتباط با اکوسیستم استان و مدیریت بخش استارتاپی نمایشگاه الکامپ در تلاش بودم و در جاده باغین کرمان رفتوآمد میکردم، فقط دستمزدی مبنی بر ساعت اضافهکاری دریافت مینمودم، چرا که این مدل تلاشها و ارتباطات من مبنای سنجشی نداشت.
تقریبا 6 ماه گذشتهبود و من به امید صحبت حضوری مدیریت شرکت همچنان در تلاش بودم. قرار بود حدودا 20 درصد سهام به من تعلق گیرد و این خود عامل انگیزشی من در این راه بزرگ و ناهموار بود.
احساس خطر زیادی داشتم که ناشی از مکتوب نبودن صحبتها بود و در تمام درست و غلطهای این چندماه، این مسأله را کاملا اشتباه میدیدم و سعی بر تصحیح آن داشتم.
مذاکرات تلخ
پس از پیگیریهای من جلسات مذاکره تلخ ما شروع شد، حمایتهای مالی و دستمزدهای قابل سنجش آنها به ظاهر بر مهارتها، توانمندیها، برنامهریزیها، ایدهپردازیها و ارتباطات غیرقابل سنجش من سنگینی میکرد و من نمیتوانستم این امور را به آنها ثابت کنم.
از همان اول بحث سهام را مکتوب نکردهبودم و حالا سندی برای اثباتش نداشتم و وضعیت متفاوت شدهبود. همان گام اولم در ارتباط با سرمایهگذار به اشتباه تعریف شد!
در نهایت “من تبدیل به یک فرد اجرایی شدم که فقط کار کرده و دستمزدش را دریافت نمودهبود”.
و این سنگینترین جملهای بود که من در این مذاکرات شنیدم.
اگر مقاله جدایی از تیم؛ چهار موقعیت خداحافظی با کسبوکار را نگاهی بیندازید، من به زعم خود در بخش سوم این شکل قرارداشتم و پازلها به گونهای چیدهشدهبود که زمان خداحافظی اجباری من فرارسیدهبود.
برای 20 درصد قطعی سهامی که در ابتدا صحبت آن شدهبود حالا دو شرط پیچیده بیان شد که حق انتخاب یکی از آنها را به من دادهبودند؛
1. سهام وستینگ به شرط زمان و تعهد، بدین صورت که در مدت 4 سال، هرسال 5 درصد سهام بهنام من میشود و اگر به هر دلیلی 4 سال را به اتمام نرسانم، هیچ بخشی از 20 درصد سهام به من تعلق نمیگیرد. علاوه بر این در مدت 4 سال حق دریافت هیچگونه دستمزد نقدی را ندارم.
2. دریافت 5 درصد سهام پس از 5 سال به اضافه دریافت ماهیانه فقط یک میلیون تومان دستمزد، حتی بدون دریافت همان اضافهکار معمول اداره کار !
وقت خداحافظی اجباری بود…
من سرمایهها و مهارتهایی داشتم که قابلیت اندازهگیری نداشتند و تنها چیزی که قابل سنجش بود، پول بود. فقط فاکتور مالی بود که به چشم میآمد و قابلیت استناد داشت. یادم میآید در برگزاری دومین رویداد به دلیل ورود حامیان مالی، هزینهای معادل یک ششم هزینه رویداد اول را داشتیم بدون کاهش کیفیت.
اما انگار تلاش برای جذب اسپانسر و کاهش هزینه هم قابلیت سنجش نداشت. مسأله دیگری هم بود؛ بزرگترین سرمایه من ارتباطاتم با اجزای اکوسیستم کشوری بود که در این کار تمام و کمال از آن استفاده میکردم. اما آن هم قابلیت سنجش و اثبات نداشت.
من با کوله باری از تجربه و اتفاقات جدید از آن کسبوکاری که با دستان خود ایجاد کردهبودم خداحافظی کردم. اینبار علاوه بر شکست بیزنسی، شکست عاطفی بزرگی را متحمل شدم. اما مانند زمان دانشآموزیام عمل نکردم و به دنبال راه درست رفتم.
این تجربه را با شما به اشتراک گذاشتم نه برای تخریب آن شرکت و نه برای زیرسؤال بردن خودم. آن را به اشتراک گذاشتم و تصمیم دارم هرچه آموختهام را با کمک دوستانم در اختیار شما نیز قراردهم.
تجربه شکست من یکی از عوامل پیوستن من به تیمی شد که در حال تولید محصولات و خدماتی است تا شما با استفاده از آن دچار چنین وضعیتی نشوید، یا مشکلات ناشی از آن را به حداقل برسانید.
کتاب تقسیم سهام داینامیک
کتاب تقسیم سهام داینامیک، قرار است راهنمای شما در تقسیم سهامی باشد که در کار من غیرقابل سنجش بود. دیگر ارتباطات، کارها و تلاشهای شما در دستمزد اداره کار گم نمیشود و میتوانید تمامی توانمندیهایتان را در آن لحاظ کنید.
در انتهای کتاب ما برای شما قراردادهایی را گذاشتهایم که با استفاده از آنها میتوانید بر عکس من؛ به راحتی از همان ابتدای کار تکلیف خودتان را مشخص کرده و بدون احساس خطر تمام تمرکزتان را به انجام وظایفتان معطوف کنید.
علاوه بر کتاب محتواهای منسجمی را در سایت منتشر میکنیم تا با مطالعه آنها به راهتان ادامه دهید. ما در حال تدارک فایلهای معتبر و نرمافزار تقسیم سهام نیز هستیم و بزودی آن را به شما عزیزان ارائه میکنیم.
هرکدام از ما در کسبوکار و زندگیمان تجربه شکست را داریم و چه بسا که آسیب زیادی از آن دیدهایم. طبیعتا یاد گرفتهایم که باید از متخصصان بپرسیم، مطالعه کنیم، جستوجو کنیم و بیشتر یاد بگیریم تا از خطای دفعات بعدی پیشگیری کنیم.
لطفا شما هم تجربه شکست و یا موفقیت خودتان را در خصوص مشکلات تقسیم سهام با ما به اشتراک بگذارید و در این راه همراه باشید.
نکات خیلی دقیقی رو فرمودین – اگه خاطرتون باشه ما هم یک تجربه تلخ با این دوستان داشتیم و ابهامات و صحبت هایی که قابل توجیه و مورد پسند ما نبودند ولی خداروشکر ما محکم بودیم در این زمینه و همون ابتدا مسائل وحقوقمون رو محکم وشفاف گفتیم
ولی خوب زرنگی و استثمار کردن دوستان مشخص وشفاف هست.
چیزی که ما بابت این همکاری مشترک زیر بارش نرفتیم.
برای ماهایی که در حوزه کسب و کارهای نوپا فعالیت میکنیم، این مدل اتفاقات زیاد رقم میخوره. باید اطلاعات داشتهباشیم و بتونیم این مسیر رو ادامه بدیم. هدف ما از انتشار این کتاب دقیقا نشر همین اطلاعات هستش که افرادی مثل خود من دچار تکرار این اشتباه نشن و آسیب نبینن.